- از ما گذشته که توی چشمِ شما نگاه کنیم و بگوییم : هی بانو ! این دست های بزرگ و مردانه ای که تو این روزها توی دستت می گیری ، قرار بود یک زمانی مالِ ما باشد ... این لب هایی که هر شب توی گوش تو خزعبلات زمزمه می کند ، یک زمانی برای ما قصه می گفت ... این پاهایی که هر روز ولیعصر را پا به پای پاشنه های 10 سانتیِ تو گَز می کند ، یک زمانی با ما می آمد تا کارت فروشی ها و مزون های عروس و گل فروشی ها و ... . 

از ما گذشته که نبشِ قبر کنیم خاطراتِ آن پنجه ها را ... که توی موهای بدرنگ ما می رقصید و حالا موهای بلوندِ تو را تار تار می شمرد ... از ما گذشته که بیاییم نشانت بدهیم صفحه ی اولِ کتاب های هدیه را... آنجایی که سفید بود و با امضاها و تاریخ های عاشقانه جوهری شد ...!

این پست مخاطبِ خاص ندارد ... مخاطبش عامِ عام است ... مخاطبش هر کسی ست که این نوشته را به خودش میگیرد ... چه زن ... چه مرد ... چه تویی که این روزها حواست به نگاه های عصبیِ من نیست ... چه تویی که هفته ای دو بار رو به رویم می نشینی و گیتار می زنی ... چه تویی که وقتی لبخند می زنی فراموش می کنم متاهل شده ای و ...

مخاطبِ این پست هر کسی است که پیشِ چشمش نمی توانی با فندکی که من برایت خریده بودم سیگارت را روشن کنی ... مخاطبِ این پست هر کسی است که این روزها تو را همانقدر دوست دارد که من داشتم ...