دیروز پنجشنبه بعد از مدتها دستی به کتابخانهمان کشیدم و بعضی از کتابها را ورق زدم. گرد زمان نشسته بود روی کتابهایی که تاریخ خرید یا هدیهگرفتنشان به 10 تا 18 سال قبل بازمیگردد.
لابلای کتابها به دستخطی آشنا برخوردم؛ دستخط خودم بود! 14 سال قبل در صفحه اول مجموعه اشعار سیمین بهبهانی با نام "از سالهای آب و سراب" با امضایی که مختص همان روزها بود، برای همسرم منیژه نوشته بودم. البته هنوز ازدواج نکرده بودیم و منیژه آن روزها برای من "خانم خزایی" بود؛ یک همکلاسی درسخوان و دانا که همیشه جزو دانشجوهای برتر کلاس محسوب میشد.
من مسئولیت یک نشریه فرهنگی، ادبی و هنری به نام "شقایق" را بر عهده داشتم؛ یک نشریه مستقل دانشجویی که به افتخار بچههای کلاسمان یعنی ادبیاتیهای ورودی 78 راهاندازی کرده بودیم. بیشتر بچههای کلاس در انتشار آن نقش داشتند و برخی دانشجوهای گروهها و دانشکدههای دیگر هم در انتشارش با ما همراه شده بودند. سال دوم دانشگاه رو به اتمام بود که جلسهای برای خداحافظی و تقدیر از همکاران نشریه برگزار کردیم. من در آن جلسه به 25 نفر از دانشجوهایی که با نشریه همکاری داشتند کتاب هدیه دادم و 40 نفر نیز لوح تقدیر دریافت کردند. یکی از این کتابها را به خانم خزایی هدیه دادم که بعدها آن را با خودش به خانهمان آورد.
چند سالی هست که این کتاب را ندیدهام اما منیژه میگوید که هرازگاهی به سراغش میرود و به یاد روزهای دانشگاه میافتد. منیژه حتی "برچسب"ی که من روی کاغذ کادوی کتاب زده بودم و نام او را نوشته بودم نیز همچنان لابلای آن کتاب نگه داشته است؛ برچسبی که روی آن نوشته بودم: "خانم منیژه خزایی"
تکبیتی که در ابتدای کتاب برای او نوشته بودم، از حضرت حافظ است؛ این بیت معمولا روی جلد نشریه "شقایق" نقش میبست. و من هم اگر کتاب یا کارت به دیگران هدیه میدادم گاهی همین بیت را در آن مینوشتم.
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیدهای
ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم
سبز باشید
به خانم منیژه خزایی
بهار 1380
م. جابری